این کتاب از بهترین کتابهایی هست که خوندم ، با روح و روانم بازی کرد .
از اون کتابهاست که باید بارها بخونم ، به نظرم همه باید این کتاب رو بخونن ، نه لزوما فرزندهایی که از خونه ی مادری دور شدن ، همه باید بخونن ، شاید زوایایی از روح مادران رو عنوان کنه که هیچکدوم از ما تو زندگی روزمره درکشون نکنیم .
نمیدونم اون حسی که من از این کتاب گرفتم رو شما هم میگیرین یا نه ، اما اگر کتاب خون هستین ، این کتاب رو جزو لیستتون بذارین که بخونین ....
به قول نوشته ی پشت کتاب :
فقط این نیست که مادری گم شده باشد و اهل خانه همزمان به جست و جوی او ، یادمان ها و نقش های او در زندگیشان را هم مرور می کنند . ماجرا بر سر زوال ا رزش های سنتی و خانوادگی در جامعه ای است که به سرعت گسترش می یابد و با همان شتاب از خود دور می شود .....
فقط این نیست که مادری گم شده باشد و اهل خانه همزمان به جست و جوی او ، یادمان ها و نقش های او در زندگیشان را هم مرور می کنند . ماجرا بر سر زوال ا رزش های سنتی و خانوادگی در جامعه ای است که به سرعت گسترش می یابد و با همان شتاب از خود دور می شود .....
برگرفته از مقدمه ی مترجم :
شما هم اگر وجود و حضور مادر را در زندگی تجربه کرده باشید ، لابد قبول دارین که چشمتان تا ابد آن مهربانی ناب را همه جا می جوید . پیدا هم می کنید ؟
به یقین کسی در دنیا نیست که محبت بی دریغ خود را مثل مادر ، بی هیچ چشم داشتی ارزانی ما کند . نمی خواهم موضوع را خیلی بزرگ کنم ، گرچه خود به خود بزرگ هست. وجود مادر اما بی تردید فرآیند فراموش ناشدنی زندگی ماست ، حال اگر این وجود گرامی ناگهان ناپدید شود ؟ ...............
به یقین کسی در دنیا نیست که محبت بی دریغ خود را مثل مادر ، بی هیچ چشم داشتی ارزانی ما کند . نمی خواهم موضوع را خیلی بزرگ کنم ، گرچه خود به خود بزرگ هست. وجود مادر اما بی تردید فرآیند فراموش ناشدنی زندگی ماست ، حال اگر این وجود گرامی ناگهان ناپدید شود ؟ ...............
برگرفته از متن کتاب :
- میان من و تو دریا اگر نبود بدرود ما چنین دردآور نبود کاش جدائی تو برایم کیفر نبود
- میان من و تو دریا اگر نبود بدرود ما چنین دردآور نبود کاش جدائی تو برایم کیفر نبود
- تازه فهمیدی یک همسر را گم کرده ای ، همسری را که نزدیک به پنجاه سال گم کرده بودی ، حالا در دلت حاضر بود . تازه وقتی گم شد ، حس کردی او هم هست ، طوری که می توانی دست دراز کنی و به اون برسی .
- خیال نمی کردی روزی برسد که تو دلتنگ سرزنش همسرت باشی که از این گوش می شنیدی و از آن گوش بیرون می دادی .
- چنان سینه ات داغ شده بود که گرمای درونت را نمی توانستی تاب آوری . زمانی می رسد که مردگان صدایت را نمی شوند و نمی توانند پاسخ بدهند و آنان که بر جای می مانند ، چنین به جنون می رسند.
حتما می گیرمش...ممنون
ReplyDeleteامیدوارم تو هم مثل من لذت ببری :)
Deleteوای دلم خواست خواست همین الان دستم بود میخوندمش.
ReplyDeleteممنون برای معرفی کتاب عزیزم.
نگین عزیزم ، امیدوارم بخونی و لذتش رو ببری :)
Deleteمرسی برای معرفی رزی جوونم
ReplyDeleteقربانت امیدوارم اگر خوندی تو هم دوست داشته باشی :)
Delete